خاطره ای از شهیدسال 1357(خاله باران)

خاطره ای از شهیدسال 1357(خاله باران)

قریبا دو ماه دیگر مصادف است با بیست وهفتمین سالگرد شهادت دوست عزیز و صمیمی ام شهید سیدعلیرضا بنی طبا که در فروردین 1365 در جبهه فاو به شهادت رسید. بعد از شهادت ایشان خانواده محترمش یادنامه ای از ایشان منتشر نمودند و از بنده نیز درخواست داشتند تا خاطراتی را که در مقاطع مختلف با ایشان داشتم بنویسم و در اختیارشان قرار دهم . مشغله های کاری ، فکری و تحصیلی و یک مقدار هم سستی و کم همتی مانع از این امر شد و از طرفی تمرکز لازم برای دست بردن به  قلم را نداشتم تا درباره اوبنویسم. اکنون در آستانه ماه بهمن هستیم و این ایام  یاد آور روز های تاریخی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سال 1357 است فرصت مناسبی است تا این تکلیف را آغاز و به انجام رسانم.

ما جمعی از دانش جویان ودانش آموزان محدوده کارخانه برق از خانواده های بنی طبا ، شریفی ، اسلامی،مصباحی ، بنی هاشمی ، احمدی و مظفری و ............ به همراه برخی دانش آموزان ودانشجویان از محله های  دیگر گروهی بودیم که از سالهای53 و 54 به بعد دارای تشکل خاصی برای فعالیت های مذهبی -سیاسی  وآموزشی بودیم . این تشکل پس از آزادی آقای حسن شریفی دانشجوی وقت دانشگاه تهران از زندان شکل گرفت. رژیم سابق که فکر می کرد با دستگیری دانش جویان و شکنجه آنها و شکستن دست وپایشان اراده آنها رانیز می شکند ، زهی خیال باطل که کور خوانده بودند. علیرغم اینکه آقای حسن شریفی تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفته بود و استخوان دستش را خرد کرده بودند وحدود یکسال در زندان رژیم شاه بود ،پس از آزادی از زندان مصمم تر از گذشته مبارزات خود را ادامه داد و کار بر روی نسل جوان و دانش آموزان و دانشجویان را محور اصلی فعالیت خود قرار داد.

در طول 3 سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی جلسات متعدد مذهبی برای نسل جوان در بیدگل ترجیحا در محله دربریگ  و غالبا با محوریت منطقه کارخانه برق سابق برگزار می شد. این جلسات از نیمه خصوصی تا حدودی محرمانه – خصوصی بود که همراه با تفسیر قرآن واحادیث ، افزایش آگاهی های سیاسی بود. بخشی از جلسات توسط آقای حاج محمد اسلامی ودر منزل ایشان هر دوهفته یکبار برگزار می شد وخود ایشان مطالبی را تدریس می کرد. در مقاطعی نیز جلساتی توسط آقای محمد فرزانگان در عرصه وسیعتر و علنی تر که محلات توی ده  ومختص آباد را نیزپوشش می داد سازماندهی وبرگزار می شد.حفظ احادیث ، تهیه مقاله و سرودخوانی از جمله فعالیتهای این جلسات بود .و در مقاطعی به ویژه در سال 1357 جلسات درمنزل مرحوم آقا علی شریفی و با سازماندهی حسن شریفی برگزار میشد. آقای شیخ احمد اسلامی سخنران و مفسر قرآن واحادیث در این جلسات بود. ایشان ترجیحا متناسب شرایط روز مطالب و آیاتی را انتخاب و تفسیرمی کرد . آقای محمد محدث هم دربرخی جلسات حضور یافته ومطالبی تدریس می کردند.

با اوج گرفتن حوادث انقلاب در سال 1357کم کم شرایط مبارزاتی تغییر کرد . پس از صدور اعلامیه های حضرت امام (ره)در نجف و پاریس ، تکثیر و توزیع اعلامیه ها یکی از اقدامات حساس و مهم بود که با ریسک پذیری بالائی همراه بود. یکی از مکان های تکثیر اعلامیه ها منزل آقای سید عباس بنی طبا بود. شهید علیرضا در اتاق کوچکی در پشت بام منزلشان یک دستگاه تکثیر را مستقر کرده بود و اعلامیه ها را تکثیر و برای پخش و توزیع  در اختیار دیگران قرار میداد.

ساماندهی و هدایت تظاهرات آن روزها بطور عمده در ابتدا درمحله دربریگ وبه ویژه کارخانه برق مدیریت می شد و بعدا محلات دیگر الگو برداری و ادامه دادند. علیرضا نقش موثری در شروع و هدایت راهپیمائی های اولیه داشت. نا گفته نماند که جناب آقای عباس بنی طبا ابوی ایشان نیز درزمینه مبارزات و فعالیتهای ضدر رژیم همگام با جوانان حرکت وفعالیت میکرد.

یکی از ویژگیهای منحصر به فرد شهیدعلیرضا، شجاعت و شهامت توصیف ناپذیر ایشان بود. او یک انقلابی راستین و صادق بودو شدیدا پای بند به مسیر و هدفی بود  که انتخاب کرده بود در راه رسیدن به هدف یک لحظه دچار شک وتردید نمی شد وهیچ چیز مانع از ادامه حرکتش نمی شد.و در راه نیل به هدف آماده فداکاری در هر زمینه ای بود. دربین گروه ۲۰-۱۵نفری ما علیرضا علیرغم سن کمتر ولی از نظر ویزگیهائی که ذکر کردم بدون اغراق برتر بود.

یکی از خاطراتی که از شهید علیرضا بیاد مانده است مربوط به تظاهراتی بود که در پائیز 1357 برگزارمی شدو جمعیت تظاهر کننده به سمت فلکه شاهزاده هادی رفتند. ماموران ژاندارمری در نزدیکی تظاهرکننده گان صف آرائی کرده بودند تا مانع حرکت  جمعیت به سمت آران و خیابانهای اصلی ویا پاسگاه شوند. در بین جمعیت شهیدعلیرضا بنی طبا روبروی ماموران می نشیند و دکمه پیراهن خود را باز می کند ودرحالیکه سینه خود را به آنها نشان میداد میگوید که من آماده شهادت هستم و سینه ام آماده دریافت گلوله های شماست. اگر جرئت دارید شلیک کنید.

مسئله شوخی بردار نبود و هر لحظه امکان چکاندن ماشه توسط یکی از ماموران وجود داشت.زیرا همین ماموران بودند که در17 شهریور1357 شهیدان خدمتی ،عبدالهی وغفوره را به شهادت رساندند. این نمونه ای از شجاعت علیرضا در راه مبارزه بود . انشاءالله درفرصتی دیگر خاطره دیگری را ذکر خواهم کرد.

خاطره از :سید علیرضا  بنی هاشمی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 14 بهمن 1394برچسب:, ] [ 18:10 ] [ سادات ]
[ ]